loading...
فرهنگ عاشورا
علیرضاحاتمی بازدید : 108 سه شنبه 30 آذر 1389 نظرات (1)
امروز عاشوراست امروز است میدان عالی ترین ارزش ها و زیباییها در برابر زشت ترین پستی ها تا چه پایه سقوط می کند انسان...! ای حسین است! سرور جوانان بهشت، بارها به دعایش شفا یافتید ، یادتان نیست در حال هلاک بودید و به دعای او باران بارید؟ آب بر او می بندید؟ بر شش ماهه اش حتی! به دعای او باران بارید چرا نمی فهمید؟ امروز عاشوراست امروز است که امتی ولی خدایشان ، نوه ی پیامبرشان، کشتی نجاتشان را با دست های خود می کشند! سرش را .... انگشترش را ... خیمه هایش را ... اسبانشان را ... اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسین علیه السلام وجعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدی علیهم السلام بزرگ نماید خدا اجرهای ما را به مصیبت ما بر حسین علیه السلام و قرار دهد ما و شما را از خونخواهان او با ولیش امام مهدی از آل محمد علیهم السلام حسین چه کرده ای با دلها! حسین تو به عشق آبرو دادی تو عشق را معنا کردی تو میزان عاشقی شدی مدعیان را دیگر چه آبرو از ادعای عاشقی! به دعای تو باران بارید و کوفه از تشنگی خلاص شد! امروز اما وقت به تصویر کشیدن عشق است! چرا نمی فهمند! چه کرده ای حسین! آه از یارانی که تو خبر از شهادتشان می دادی و می خندیدند! آه از علی اکبر تو، آه از تشنگی که معنای وداع بود به فدای نگاه پدرانه ات! آه از یادگار برادرت، چه کرد « احلی من عسل » گفتنش با دل تو ؟ آه آه آه از عباس از لحظه ی یاس که هرگز تجربه نکرده بود و حالا در این زمان آه از قولی که به دخترت داده بود، آه از غریبی ات بعد از عباس آه از کمری که شکست ... آه از شش ماهه ات حسین. آه از خونی که به آسمان پاشیدی و برنگشت. از همه چیزت گذشتی حتی شش ماهه ات. آه از دل تو آه از یتیم برادر که دفاع آخرینش از تو پستی دشمنت را بیش از پیش نشان داد. آه از تنهایی ات در میدان آه از عاشقیت فریاد « لا حول ولا قوة الا بالله » تو در میدان می پیچید، چرا نمی فهمند! آه از عاشقانه های آخرینت: الهی رضا بقضائک و تسلیما لامرک لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین و فرشتگان دریافتند آنچه را نمی دانستند. و اکنون نوبت ماست که کل یوم عاشورا + نوشته شده در شنبه بیست و نهم دی 1386ساعت 8:23 توسط یه منتظر که آرزو می کنه منفعل نباشه | آرشیو نظرات ________________________________________ عاشورا عاشورا امام حسين عليه السلام صبح روز عاشوراء كه مصادف با جمعه بود، بعد از نماز صبح ، پس از سخنان كوتاهى به يارانش ، ايشان را براى نبرد در ميدان ، آرايش نظامى داد، عمر بن سعد نيز با لشكر سى هزار نفرى به ميدان آمد. حضرت باز هم برای مردم سخنرانی کرد بلکه کسی از آنها هدایت شود، از مقام خود گفت و از نسبش با ختم رسل، از نامه های آنها ، از زشتی بنی امیه و ... اما گوش نسپردند حضرت فرمود: اى مردم ! هلاك و اندوه بر شما باد؛ ما را براى فريادرسى خودتان خوانديد و ما شتابان آمديم شما شمشيرى را كه براى ما بر عهده شما بود، عليه ما به كار گرفتيد... واى بر شما! چرا آنگاه كه شمشيرها در نيام و دل ها آرام بود، ما را رها نكرديد... به خدا قسم ، اين نيرنگى است كه از دير زمان در شماست . هان ؛ اين زنازاده فرزند مرا بر سر دو راهى ، شمشير و مبارزه و ذلت و خوارى قرار داده است و هيهات كه ما تن به ذلت دهيم ؛ خدا و رسولش و مردم با ايمان و دامان پاك و پاكيزه (كه ما را پرورانده است .) و مردم غيرتمند و به دور از ذلت ، هرگز به ما اجازه نمى دهند كه فرمانبرى فرومايگان را بر كشته شدن شرافتمندانه برگزينيم ... عمر بن سعد تيرى بيافكند و گفت :نزد امير گواه باشيد كه اولين تير را من به سوى آنان رها كردم . و به دنبال اين تير از ناحيه دشمن چون بارش باران بر ياران عشق فرود مى آمد.در اينحال حضرت به اصحابش فرمود: رحمت خداى شما را در بر گيرد؛ آماده مرگ شويد كه چاره اى جز آن نيست ؛ اين تيرها فرستاده اين مردم به سوى شماست . حضرت بار دیگر به امید نجات یافتن آن نابکاران از شقاوت فریاد برآورد: آيا فريادرسى هست كه از براى رضاى پروردگار به فرياد ما برسد؟ آيا كسى هست كه از حرم رسول خدا صلّى
علیرضاحاتمی بازدید : 100 سه شنبه 30 آذر 1389 نظرات (0)

عمربن سعد نزدیك به یاران امام شد و ذوید(1) را صدا كرد و گفت: پرچم را نزدیك آر، او پرچم را نزدیك آورد، پس عمربن سعد تیر را بر كمان نهاد و به سوى یاران امام انداخت و گفت: گواه باشید كه من اول كسى بودم كه به سوى آنان تیر انداختم!! سپس دیگران نیز تیر بر كمان نهاده و اصحاب امام را نشانه رفتند(2)، كه بعد از این اقدام، كسى از یاران امام حسین علیه‏السلام نماند كه از آن تیرها به او اصابت نكرده باشد، و همین امر باعث شد تا پنجاه تن از یاران امام حسین علیه‏السلام به شهادت برسند.(3)

عمربن سعد نزدیك به یاران امام شد و ذوید را صدا كرد و گفت: پرچم را نزدیك آر، او پرچم را نزدیك آورد، پس عمربن سعد تیر را بر كمان نهاد و به سوى یاران امام انداخت و گفت: گواه باشید كه من اول كسى بودم كه به سوى آنان تیر انداختم!! سپس دیگران نیز تیر بر كمان نهاده و اصحاب امام را نشانه رفتند، كه بعد از این اقدام، كسى از یاران امام حسین علیه‏السلام نماند كه از آن تیرها به او اصابت نكرده باشد، و همین امر باعث شد تا پنجاه تن از یاران امام حسین علیه‏السلام به شهادت برسند.

پس امام علیه‏السلام به یارانش فرمود: این تیرها فرستادگان این جماعت است! بپا خیزید و بشتابید به سوى مرگى كه از آن چاره‏اى نیست، خداى شما را بیامرزد.

پس اصحاب آن حضرت قسمتى از روز را پیكار كردند تا آن كه گروه دیگرى از یاران امام شهید شدند.(4)


نام‌هاى شهداى حمله اول

 

ابن شهر آشوب تعداد شهداى اصحاب امام را در حلمه اول، چهل نفر ذكر كرده است كه نام بیست و هشت نفر از آنها را برده است و سپس مى‏گوید: ده نفر آنها از موالى حسین علیه‏السلام و دو نفر از موالیان امیرالمؤمنین بوده‏اند(5)، ولى ما براى آوردن ترجمه مختصرى از هر كدام آنها، در اینجا نام‌هاى آنان را از كتاب «ابصار العین» سماوى ذكر مى‏كنیم، كه بعضى از آنان بر اساس نقل دیگران در حمله اول شهید نشده‏اند و موارد اختلاف ذیلا مذكور گردیده است:

1 - ادهم بن امیه:از شیعیان بصره بود كه در خانه ماریه(6) اجتماع مى‏كردند، او با یزید بن ثبیط از بصره به مكه آمد و به امام علیه‏السلام پیوست.(7)

2 - امیْ بن سعد: او از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و از تابعین و ساكن كوفه بوده، و چون از آمدن امام حسین علیه‏السلام به كربلا آگاهى یافت، در ایام مهادنه(8) به خدمت امام حسین آمد.(9)

3 - بشر بن عمر: او از تابعین بود و دلاورى فرزندان او در جنگ‌ها معروف است، در ایام مهادنه به خدمت امام علیه‏السلام آمد.(10)

4 - جابر بن حجاج: جابر از یاران شجاع امام حسین علیه‏السلام بوده و قبل از ظهر روز عاشورا به شهادت رسید.(11)

5 - حباب بن عامر: او در كوفه سكونت داشته و از شیعیان است، و با مسلم بن عقیل بیعت كرده و در بین راه به امام علیه‏السلام ملحق گردید.(12)

6 - جبلة بن على: از شجاعان كوفه و از ابتداى امر با مسلم بود و سپس نزد امام حسین علیه‏السلام آمد.(13)

7 - جنادة بن كعب: از مكه مصاحب امام بود و او و خانواده‏اش به همراه امام به كربلا آمدند.(14)

8 - جندب بن حجیر كندى: او از بزرگان و سرشناسان شیعه و از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود، و در بین راه قبل از برخورد امام با حربن یزید به خدمت آن حضرت رسید و به كربلا آمد. اهل سیر گفته‏اند كه او در آغاز جنگ به شهادت رسید، بعضى فرزند او حجیر بن جندب را گفته‏اند كه در همان آغاز حمله شهید شدند ولى ثابت نشده است كه با پدرش شهید شده باشد.(15)

9 - جوین بن مالك: او شیعه و در میان قبیله بنى تمیم بوده است، و با آنان براى جنگ با امام حسین علیه‏السلام بیرون آمد! و چون ابن سعد شرط‌ هاى امام را نپذیرفت، او نیز همانند گروه دیگرى دست از سپاهیان كوفه كشیده و شب هنگام(16) به سوى اردوى امام كوچ كرد.(17)

10 - حارث بن امرئ القیس: او از شجاعان بنام بود و شهرتى در جنگ‌ها به دست آورده بود، و با سپاه عمر بن سعد به كربلا آمده بود! و چون آنها كلام امام حسین علیه‏السلام را نپذیرفتند، به امام پیوست.(18)

11 - حارث بن نبهان: پدر او نبهان - بنده حمزة بن عبدالمطلب - سوارى شجاع بود، و فرزندش حارث از پیوستگان به امام على و امام حسن علیه‏السلام بود و یا امام حسین علیه‏السلام به كربلا آمد و شهید شد.(19)

12 - حجاج بن بدر: او اهل بصره است، و همان كسى است كه پاسخ نامه امام علیه‏السلام را از بصره به خدمت امام در كربلا آورد؛ این نامه را امام به مسعودبن عمر نوشته بودند، و حجاج بن بدر با امام بود تا در اولین حمله پیش از ظهر عاشورا به شهادت رسید، و بعضى شهادت او را بعد از ظهر ضمن مبارزه ذكر كرده‏اند.(20)

13 - حلاس بن عمرو: او و برادرش نعمان از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام هستند و حلاس در كوفه فرمانده نیروهاى آن حضرت بوده است. او ابتدا با سپاه عمربن سعد به كربلا آمده بود و چون عمربن سعد شرائط امام را نپذیرفت او شبانه به اردوى امام حسین علیه‏السلام پیوست.(21)

14 - زاهر بن عمرو: شجاعى با تجربه و دلاورى مشهور و از دوستان معروف اهل‌بیت بود، او از یاران عمرو بن الحمق - صحابى معروف - بشمار مى‏رفت، و چون زیاد بن ابیه در طلب عمرو بن الحمق برآمد، زاهر با او بود و در قول و فعل با او مصاحبت داشت، آنگاه كه معاویه عمرو را تعقیب مى‏كرد، در تعقیب زاهر نیز بود، و سرانجام عمرو بن الحمق به دست معاویه به قتل رسید و زاهر خود را پنهان مى‏كرد، و در سال شصت هجرى چون مناسك حج را بجاى آورد، با امام علیه‏السلام ملاقات كرد و همراه امام به كربلا آمد.(22)

15 - زهیر بن سلیم: انگاه كه سپاه كوفه تصمیم به جنگ با امام علیه‏السلام گرفتند، او از جمله كسانى بود كه شب عاشورا به خدمت امام آمد و به اصحاب آن حضرت پیوست(23) و همانند مشتاقان جنگید تا این كه در حمله اول شهید شد و بعد از رسیدن به فیض شهادت به فیض دیگرى نیز نائل آمد و آن این كه در زیارات ناحیه مقدسه سلام بر او آمده است.(24)

عبدالله بن عمیر گفت: به خدا سوگند من مشتاق جهاد با اهل شرك هستم و امیدوارم جنگ با این جماعت كه با پسر دختر پیامبرشان مى‏جنگید، كمتر از جهاد با مشركین از نظر ثواب، نباشد. پس نزد همسرش ام وهب آمد و او را از این ماجرا آگاه و تصمیم خودش را گوشزد كرد، همسرش گفت: درست اندیشیده‏اى، خداوند تو را به بهترین راه‌ها و درست‏ترین اندیشه‏ها راهنمایى كند، همین كار را بكن و مرا نیز با خود ببر.

16 - سالم (غلام عامر بن مسلم ): او غلام عامر بود و در بصره سكونت داشت، و عامر از شیعیان آن شهر بشمار مى‏رفت، و هنگامى كه یزید بن ثبیط با فرزندان خود و برخى دیگر در مكه به خدمت امام علیه‏السلام آمدند، این دو نیز به همراه آنها به امام ملحق و با او به كربلا آمدند.(25)

17 - سالم بن عمرو: او اهل كوفه و از شیعیان بود، و در ایام مهادنه كه هنوز كار امام علیه‏السلام با سپاه كوفه به جنگ نیانجامیده بود، به كربلا آمد و به اصحاب امام ملحق شد.(26)

18 - سوار بن ابى حمیر: او نیز قبل از شروع جنگ به امام و یارانش ملحق شد، و در حمله اول مجروح گردید. او را سپاه كوفه اسیر كرده و نزد عمربن سعد بردند، عمربن سعد خواست او را به قتل برساند، خویشان او كه در سپاه كوفه بودند از ابن سعد خواستند كه او را آزاد نماید، و چون او مجروح شده بود پس از شش ماه به شهادت رسید و در عبارت زیارت ناحیه آمده است: «السلام على الجریح المأسور سوار بن ابى حمیر الفهمى».(27)

19 - شبیب بن عبدالله: او دلاورى شجاع بود كه با سیف و مالك فرزندان سریع به اردوى امام علیه‏السلام پیوسته است و قبل از ظهر روز عاشورا از جمله كسانى بودكه در حمله اول شهید شدند.(28)

20 - عائذ بن مجمع: او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بین راه به امام علیه‏السلام ملحق شد و حر بن یزید خواست نگذارد، امام علیه‏السلام فرمود: اینها یاران منند و نباید آنها را از این كار بازدارى.

آنها به امام علیه‏السلام ملحق شدند و راهنماى آنها طرماح بود؛ و صاحب «حدائق» او را در شمار شهداى حلمه اول ذكر كرده و دیگران گفته‏اند با پدرش در یك جا شهید شدند و این قبل از حلمه اول در آغاز جنگ بوده است.(29)

21 - عامر بن مسلم: از اهل بصره و از شیعیان بود، به همراه غلامش سالم با یزید بن ثبیط از بصره به مكه آمده و به امام علیه‏السلام ملحق گردید.(30)

22 - عبدالله بن بشیر: او از مشاهیر دلاوران و از حامیان حق بشمار مى‏رفت، نام او و پدرش در جنگ‌ها مشهور است؛ عبدالله بن بشیر با لشكر عمر بن سعد به كربلا آمد و قبل از شروع قتال به امام علیه‏السلام پیوست و در اولین حمله قبل از ظهر عاشوار به شهادت رسید.(31)

23 - عبدالله بن یزید: او به همراه پدرش از بصره به مكه آمد و به خدمت امام علیه‏السلام رسید، سپس به همراه آن حضرت به كربلا آمده است.(32)

24 - عبیدالله بن یزید: او نیز به همراه پدرش یزید بن ثبیط و برادش و گروهى دیگر از اهل بصره در مكه به امام علیه‏السلام ملحق شدند.(33)

25 - عبدالرحمن بن عبد الرب: او از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از مخلصین اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام است، هنگامى كه على علیه‏السلام در رحبه كوفه از مردم خواست كسى كه در غدیر خم حاضر بوده و حدیث غدیر را شنیده بپاخیزد و شهادت دهد، او به همراه گروهى دیگر برخاسته و گفتند: از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم شنیدیم كه مى‏فرمود: «خداى عزوجل ولى من است و من ولى مؤمنین، پس هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا دوست بدار كسى را كه او را دوست مى‏دارد و دشمن بدار كسى كه او را دشمن مى‏دارد»؛ على علیه‏السلام او را تربیت كرده و قرآن تعلیم او نموده؛ او از مكه همراه امام حسین علیه‏السلام بوده و به كربلا آمده است.(34)

26 - عبدالرحمن بن مسعود: او و پدرش از معروفین شیعه و از شجاعان مشهور بودند، با عمربن سعد به كربلا آمدند و قبل از آغاز جنگ به خدمت امام حسین علیه‏السلام رسیدند و بر او سلام كردند و نزد امام مانده و در حمله اول به شهادت رسیدند.(35)

27 - عمر بن ضبیعه(36): او سوارى پیشتاز بود كه با عمربن سعد به كربلا آمد و بعد به حلقه یاران امام علیه‏السلام پیوست.(37) این حجر در «اصابه» گفته است كه عمرو بن ضبعه از نام آوران جنگ‌ها و مردى شجاع بوده است و افتخار درك رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دارد.(38)

28 - عمار بن حسان: از شیعیان مخلص و از شجاعان معروف بود، پدرش حسان از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود و در جنگ‌هاى جمل و صفین در راه دفاع از آن حضرت مبارزه كرد و شهید گردید. عمار از مكه در خدمت امام حسین علیه‏السلام بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.(39)

29 - عمار بن سلامه: از اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران على علیه‏السلام در جنگ‌ها بود، و هنگامى كه براى جنگ جمل همراه حضرت مى‏رفتند از آن حضرت سؤال كرد: وقتى با اصحاب جمل روبرو شدى چه خواهى كرد؟ امیرالمؤمنین علیه‏السلام فرمود: آنها را به خدا و طاعت او دعوت مى‏كنم و اگر خوددارى كردند با آنها جنگ خواهم‏كرد، عمار گفت: آن كس كه مردم را به سوى خدا خواند هرگز مغلوب نگردد. عمار بن سلامه در كربلا به خدمت امام حسین علیه‏السلام آمد و در حمله او شیهد شد.(40)

30 - قاسم بن حبیب الأزدى: او از شیعیان كوفه بود و با سپاه عمر بن سعد به كربلا آمد، و قبل از آغاز جنگ به اردوى امام علیه‏السلام پیوست.(41)

31 - قاسط بن زهیر(42): او از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و از جمله یاران امام حسن علیه‏السلام بود و در كوفه ماند و در جنگ‌ها خصوصا در صفین حضور داشت. چون امام حسین علیه‏السلام به كربلا آمد، شبانه به آن حضرت پیوست.(43)

چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر به سوى كشته او به راه افتاد و بر بالین او نشست و خاك از رخسار او پاك كرد و گفت: بهشت خدا تو را گوارا باد! از خدایى كه بهشت را روزى تو كرد مى‏خواهم كه مرا مصاحب تو در بهشت قرار دهد.

در این اثنأ شمر به غلامش دستور داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد، و در اثر این ضربه‏ ام وهب به آرزوى خود رسید و در كنار همسر شهیدش جان داد.

32 - كردوس بن زهیر: از اصحاب على علیه‏السلام بوده و همراه دو برادرش شبانه به امام حسین و كربلا پیوست.(44)

32 - كنانة بن عتیق(45): او از پهلوانان كوفه و از زمره زاهدان و قاریان قرآن است. در كربلا به خدمت امام حسین علیه‏السلام آمده و در حلمه اول شهید شد، و بعضى شهادت او را بعد از حمله اول ذكر كرده‏اند.(46)

34 - مسلم بن كثیر: از تابعین كوفه و از یاران امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود و در یكى از جنگ‌ها یك پاى او آسیب دید و معلول شد، و شاید به همین جهت او را «اعراج» مى‏گفتند. هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام به كربلا وارد شد، از كوفه به سوى آن حضرت حركت كرد و در كنار او به شهادت رسید.(47)

35 - مسعود بن حجاج: او و فرزندش از شیعیان معروف و از شجاعان مشهور بودند، و در ایام مهادنه به كربلا آمده خدمت امام علیه‏السلام رسیدند و نزد امام ماندند و هر دو در اولین حمله به فیض شهادت رسیدند.(48)

36 - مقسط بن زهیر: او و دو برادرش از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و از مجاهدان پیشتاز آن حضرت در جنگ‌هاى جمل و صفین و نهروان بودند. چون امام حسین علیه‏السلام به كربلا آمد، شبانه به خدمت آن حضرت رسیده و به فیض شهادت نائل شد.(49)

37 - نصر بن ابى نیزر(50): پدر او از فرزندان ملوك عجم یا از اولاد نجاشى است و فرزند او - نصر - بعد از امام على و امام حسن علیه‏السلام در خدمت امام حسین علیه‏السلام بود، و از مدینه همراه حضرت به مكه آمد و از آنجا به كربلا، و در آنجا به شهادت رسید. ابتدا سواره بود ولى اسب او را پى كردند، و در حمله اول به شهادت رسید.(51)

38 - نعمان بن عمرو الراسبى: او و برادرش از اهل كوفه و از اصحاب على علیه‏السلام هستند، چون عمر بن سعد سخنان امام را نپذیرفت، شبانه به خدمت آن حضرت آمد و در كنار او به شهادت رسید.(52)

39 - نعیم بن عجلان: او و دو برادرش نضر و نعمان هر سه از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بشمار مى‏رفتند، و در جنگ صفین در ركاب آن حضرت بودند و از شجاعان و از شعرا بشمار مى‏رفتند، نضر و نعمان از دنیا رفتند و نعیم در كوفه باقى ماند؛ چون امام حسین علیه‏السلام به سوى عراق آمد او به خدمت ایشان رسید و در روز عاشورا به عزم جنگ پیش آمد و در حمله اول به فیض شهادت نائل آمد.(53)

40 - زهیر بن بشر الخثعمى: صاحب مناقب او را از جمله شهداى حمله اول ذكر كرده است(54) ولى در دیگر مصادر نام او یافت نشد.


نزول نصر

 

از امام صادق علیه‏السلام نقل شده است كه فرمود: از پدرم شنیدم كه مى‏فرمود: چون اصحاب امام علیه‏السلام با سپاه عمر بن سعد درگیر شدند و آتش جنگ برافروخته شد، به فرمان خدا فرشتگان آسمان‌ها بر امام حسین فرود آمدند، و این مسأله امام را بر سر دو راهى قرار داد: پیروزى بر دشمنان و یا ملاقات خدا و شهادت، و آن بزرگوار، ملاقات خدا را برگزید.(55)


استغاثه

 

در این هنگام امام علیه‏السلام فریاد بر آورد كه:

"امَا من مُغیث یُغیثنا لوجه اللّه؟! اَما من ذاب یذبُّ عن حرم رسول الله ؟!

آیا فریادرسى هست كه ما را به خاطر خدا یارى دهد؟! آیا مدافعى هست كه از حرم رسول خدا دفاع نماید ؟!"(56)


نام‌هاى سایر شهدا

 

پس از این كه گروهى از یاران امام علیه‏السلام كه نامشان را قبلا یادآور شدیم در اولین حمله جان باختند و شربت شهادت نوشیدند، نوبت فداكارى به دیگر اصحاب و همچنین اهل‌بیت آن حضرت از بنى‌هاشم رسید كه هر كدام به میدان رزم شتافته و به استقبال شمشیرها و نیزه‏ها رفتند و لباس سرخ شهادت را به قامت خود پوشاندند و به لقاء الهى و رضوان خدا پیوستند و در جوار رحمت و الطاف حق آرمیدند كه به ترتیب در آغاز نام اصحاب و سپس اهل‌بیت آن حضرت را ذكر خواهیم كرد:

1- عبدالله بن عمیر(57): او پدر وهب و مردى شجاع و شریف بوده و در كوفه سرائى نزدیك «بثر الجعد»(58) همدان داشت، همسرش ام وهب است. او روزى به لشكرگاه كوفه در نخیله آمد و سپاه كوفه را مشاهده كرد كه عازم حركت به سوى كربلا هستند، سؤال كرد، به او گفته شد كه این سپاه براى جنگ با حسین فرزند دختر رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم مى‏روند!

عبدالله بن عمیر گفت: به خدا سوگند من مشتاق جهاد با اهل شرك هستم و امیدوارم جنگ با این جماعت كه با پسر دختر پیامبرشان مى‏جنگید، كمتر از جهاد با مشركین از نظر ثواب، نباشد. پس نزد همسرش ام وهب آمد و او را از این ماجرا آگاه و تصمیم خودش را گوشزد كرد، همسرش گفت: درست اندیشیده‏اى، خداوند تو را به بهترین راه‌ها و درست‏ترین اندیشه‏ها راهنمایى كند، همین كار را بكن و مرا نیز با خود ببر.

پس شب هنگام همسرش را برداشت و حركت كرد تا در كربلا به خدمت امام حسین علیه‏السلام رسید.

و چون عمر بن سعد به سوى امام علیه‏السلام تیر انداخت و سپاه كوفه به طرف اردوى امام تیر پرتاب كردند، غلام زیاد بن ابیه به نام «یسار» و غلام عبیدالله بن زیاد به نام «سالم» به میدان آمدند، و از سپاهیان امام مبارز طلب كردند، حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر از جاى برخاسته كه به میدان بروند، امام حسین علیه‏السلام مانع شد، عبدالله بن عمیر بپاخاست و از حضرت اجازه خواست، امام به او نظر كرد و او را مردى گندم گون و بلند بالا و داراى بازوانى قوى و سینه‏اى گشاده یافت، فرمود: گمان دارم كه حریفان خود را از پاى درآورى، اگر مى‏خواهى به جانب آنان رو.

پس عبدالله بن عمیر به میدان شتافت، سالم و یسار كه در میدان ایستاده بودند از نسب او سؤال كردند، او خود را معرفى نمود، آن دو گفتند: ما تو را نمى‌شناسیم! پس زهیر یا حبیب و یا بریر را به میدان طلب كردند، و یسار جلوتر از سالم ایستاده بود، عبدالله بن عمیر گفت: از جنگ با مردم ننگ دارى؟! هر كس به جنگ تو آید بهتر از تو خواهد بود. پس بر او حمله برد و او را با شمشیر زد تا او را به قتل رساند، و در آن هنگام كه سرگرم مبارزه با او بود، سالم به او حمله كرد. یاران امام فریاد بر آوردند كه: سالم آهنگ تو كرده است! او اهمیت نداد، و سالم با شمشیر بر او حمله كرد.

پس شخصى به نام ایوب بن شرح، تیرى به اسب حر زده و او را از پاى در آورد، حر به ناچار از اسب پیاده شد و پیاده مى‏رزمید تا چهل و چند نفر را به قتل رساند. در این احوال لشكر پیاده نظام ابن سعد بر او حمله‏ور شده و او را كشتند، اصحاب امام با شتاب به سوى او شتافته و او را در برابر خیمه‏اى كه مى‏جنگید قرار دادند، امام علیه‏السلام بر بالین او نشست و خون از چهره حر پاك كرد و این جملات را فرمود: تو حر و آزاده‏اى همانگونه كه مادرت بر تو نام نهاد، تو در دنیا و آخرت حر و آزاده‏اى.

عبدالله بن عمیر دست خود را جلو آورد و انگشتان دست چپ او قطع شد، ولى به سالم امان نداد و او را شمشیر زد و كشت، و روى به سوى امام كرد و در برابر آن حضرت رجز مى‏خواند در حالى كه هر دو حریف خود را كشته بود:

ان تنكرونى فانا ابن كلبحسبى ببیتى فى علیم حسبى انى امر ذو مرة و عصبو لست بالخوّار عند الحرب انى زعیم لك ام و هببالطعن فیهم مقدما و الضرب(59)

پس ام وهب همسر عبدالله بن عمیر عمود خیمه را برگرفته و روى به سوى همسر خود آورد و گفت: پدر و ماردم به فدایت باد! در برابر این ذریه رسول خدا مبارزه كن.

عبدالله بن عمیر او را به سوى زنان باز گرداند، ام وهب لباس همسر خود را گرفته و مى‏گفت: هرگز تو را رها نمى‌كنم تا در كنارت كشته شوم.

عبدالله بن عمیر در حالى كه دست راستش در اثر خون كشته شدگان به دسته شمشیر چسبیده بود و انگشتان دست چپ او قطع شده بودند، نتوانست همسرش را باز گرداند.

امام حسین علیه السلام آمد و فرمود: خدا شما خاندان را جزاى خیر دهد، به سوى زنان بازگرد و با آنان باش، خدا تو را رحمت كند، بر زنان جنگ نیست، پس او بازگشت.

عمرو بن حجاج زبیدى بر میمنه لشكر امام حمله كرد و یاران امام ایستادگى كردند، و شمر بر میسره حمله كرد ولى یاران امام استقامت مى‏كردند و با نیزه به آنها حمله مى‏بردند.

عبدالله بن عمیر - این مبارز شیر دل - كه در میسره لشكر امام علیه السلام مى‏رزمید، گروهى از آنان را كشت. در این هنگام، هانى بن ثبیت حضرمى و بكیر بن حى تیمى بر او حمله برده و او را شهید كردند، پس سپاه عمر بن سعد به یكباره از سواره و پیاده به یاران امام حمله ور شدند و جنگ سختى در گرفت و اكثر اصحاب امام بر روى زمین افتادند، چون غبار میدان رزم فرو نشست، همسر عبدالله بن عمیر به سوى كشته او به راه افتاد و بر بالین او نشست و خاك از رخسار او پاك كرد و گفت: بهشت خدا تو را گوارا باد! از خدایى كه بهشت را روزى تو كرد مى‏خواهم كه مرا مصاحب تو در بهشت قرار دهد.

در این اثنأ شمر به غلامش دستور داد تا عمود خود را بر سر او فرود آورد، و در اثر این ضربه‏ ام وهب به آرزوى خود رسید و در كنار همسر شهیدش جان داد.(60)

2 و 3- سیف بن الحارث، مالك بن عبدالله(61): این دو برادر مادرى به همراه غلامشان شبیب روز عاشورا هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام را در آن حال مشاهده كردند، گریه كنان به خدمت امام آمده و به اردوى او ملحق شدند.

امام علیه‏السلام به آنها فرمود: اى فرزندان برادرم! چرا مى‏گریید؟! به خدا سوگند بعد از گذشت ساعتى چشمانتان روشن خواهد شد.

گفتند: خدا ما را فداى تو گرداند، بر خود نمى‏گرییم بلكه گریه مى‏كنیم براى این كه شما را در محاصره این گروه مى‏بینیم و قدرت نداریم تا به چیزى بیش از جانمان از تو حمایت كنیم!

امام علیه‏السلام فرمود: خدا شما را به خاطر این همراهى و یارى، بهترین پاداشى كه به متقین مى‏دهد، عطا نماید.

این دو برادر ایستاده بودند و حنظلة بن اسعد مردم كوفه را موعظه مى‏نمود و مبارزه كرد تا به شهادت رسید، آنگاه این دو برادر به سوى سپاه كوفه حركت كرده و روى به امام حسین علیه‏السلام نموده گفتند: السلام علیك یابن رسول الله! امام علیه‏السلام فرمود: رحمت و سلام و بركات خدا بر شما باد.

پس در حالى كه هماهنگ مبارزه مى‏كردند و یكى از دنبال دیگرى بود، هر دو به فیض شهادت نائل آمدند.(62)

4 - عمرو بن خالد الصیدواى(63)؛

5 - سعد مولاى عمرو(64)؛

6 - جابر بن حارث(65)؛

7 - مجمع بن عبدالله(66): این چهار بزرگوار با هم بر اهل كوفه حمله بردند و چون در میان دشمن قرار گرفتند سپاه كوفه آنها را محاصره و از دیگر یاران امام جدا كردند، امام حسین علیه‏السلام برادرش عباس علیه‏السلام را فرستاد تا آنها را با شمشیر از حلقه محاصره نجات دهد در حالى كه آنها كاملا زخمى شده بودند، ولى در اثناى راه، دشمن باز با شمشیر بر آنها حمله برد و با این كه مجروح بودند، مبارزه كردند تا در كنار هم به شهادت رسیدند.(67)

در این هنگام مجدداً عمرو بن حجاج با سپاهش بر میمنه اصحاب امام حسین علیه السلام حمله كردند، و چون به امام نزدیك شدند یاران امام بر زانو نشسته و نیزه‏ها را به سوى آنها گرفتند، از این رو اسبان سپاه عمرو بن حجاج نتوانستند قدم از قدم بردارند، و هنگام بازگشت، اصحاب امام بر آنان تیر زده و تعدادى از ایشان را كشته و گروهى را مجروح ساختند.(68)

8 - بریر بن خضیر: و چون جنگ شدت پیدا كرد، مردى از سپاه كوفه به نام یزید بن معقل به میدان آمد و بریر را ندا كرد كه: كار خدا را درباره خود چگونه مى‏بینى؟!

بریر گفت: به خدا سوگند كه او در حق من نیكى كرد و كار تو را در مسیر شر قرار داد.

یزید بن معقل گفت: دروغ مى‏گویى و قبل از این، دروغگو نبودى! و من گواهى مى‏دهم كه تو از گمراهانى!

بریر گفت: آیا مى‏خواهى با تو مباهله كنم تا خدا دروغگو را لعنت و آن كه را بر باطل است به قتل برساند؟

او پذیرفت و با هم در آویختند و دو ضربت رد و بدل شد و یزیدبن معقل ضربتى بر بریر وارد كرد كه زیانى متوجه او نشد، و شمشیرى حواله سر او كرد و كلاه او را شكافت و به مغز سرش رسید و روى زمین افتاد، و در حالى كه شمشیر بریر در سر او فرو رفته و بریر آن را تكان مى‏داد كه از سر او بیرون آورد، مرد دیگرى از سپاه كوفه به نام رضى بن منقذ بر بریر حمله كرد و ساعتى با یكدیگر مبارزه كردند تا بریر او را بر زمین زده و روى سینه او نشست، آن مرد فریاد زد: كجایند یاران تا مرا نجات دهند؟!

از امام باقر علیه‏السلام روایت شده كه: هر كسى كشته خود را از میدان بیرون مى‏برد و به خاك مى‏سپرد، اما جون كسى را نداشت تا او را از میدان بیرون برد، به همین جهت پیكر پاره پاره او را پس از ده روز دیدند در حالى كه بوى مشك از بدنش به مشام مى‏رسید.

كعب بن جابر به یارى او شتافت، به او گفته شد: این مرد بریر بن خضیر قارى است كه در مسجد كوفه مى‏نشست و ما را قرآن مى‏آموخت، او توجهى نكرد و با نیزه به بریر حمله كرد، و آن را بر پشت بریر نهاد.

چون بریر تیزى نیزه را در پشت خود احساس كرد، خود را به روى رضى بن منقذ افكند و روى او را به دندان گرفت و قسمتى از بینى او را بركند، كعب بن جابر نیزه را فشار داد و بریر را از روى رضى بن منقذ كنار زد و او را با شمشیر به شهادت رساند، رضوان خداوند بر او باد.(69)

عفیف(70) مى‏گوید: گویا من رضى بن منقذ را مى‏نگرم كه از جاى بر مى‏خاست، و در حالى كه غبار از جامه‏اش پاك مى‏كرد به كعب بن جابر مى‏گفت: اى برادر ازدى! خدمتى به من كردى كه هرگز آن را فراموش نخواهم كرد.

یوسف بن یزید مى‏گوید كه: از عفیف پرسیدم كه تو خود مباهله بریر را با یزید بن معقل شاهد بودى؟

عفیف گفت: آرى، به چشم دیدم و به گوش شنیدم.

كعب بن جابر - قاتل بریر - چون از كربلا باز گشت، همسرش و خواهرش نوار به او گفتند: تو دشمن پسر فاطمه را یارى كردى و بزرگ قرأ قرآن - بریر - را كشتى و گناه بزرگى را انجام دادى! به خدا سوگند كه هرگز با تو كلمه‏اى سخن نخواهیم گفت.(71)

عبیدالله پسر عموى كعب بر او خشمگین شد و گفت: واى بر تو! بریر را كشتى؟!

به چه امیدى خدا را ملاقات خواهى كرد؟!

نوشته‏اند كه: كعب از كرده خود پشیمان شده و اشعارى را به نظم درآورد كه در آن حزن و اندوه خود را به خاطر ارتكاب این جرم بزرگ یادآور شده است.(72) و (73)

9 - عمرو بن قرظة بن كعب انصارى: پدر او از صحابه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و از یاران امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود، و در جنگ‌هاى امام على علیه‏السلام شركت داشت و آن حضرت او را به ولایت فارس گمارده بود، و در سال 51 بدرود حیات گفت. او داراى فرزندانى است كه مشهورترین آنها عمرو و على است كه عمرو در ایام مهادنه در كربلا خدمت امام حسین علیه السلام رسید و امام او را جهت ارشاد نزد عمر بن سعد مى‏فرستاده است، و این جریان تا آمدن شمر ادامه داشت، و چون شمر به كربلا آمد، این ارتباط قطع شد.(74) او روز عاشورا از امام اذن گرفت و به میدان آمد در حالى كه این رجز مى‏خواند:

قد علمت كتیبة الانصارانى ساحمى حوزة الذمار ضرب غلام غیر نكس شارى‌دون حسین مهجتى و دارى.(75)

پس عمرو بن قرظه ساعتى رزمید و نزد امام حسین علیه‏السلام بازگشت و در برابر آن حضرت ایستاد تا از او در برابر دشمن دفاع كند.(76)

ابن نما مى‏گوید: او صورت و سینه خود را سپر تیرها قرار داده بود و نمى‌گذاشت كه به امام حسین علیه‏السلام اصابت كند، و پس از جراحت‌هاى زیادى كه برداشته بود به امام عرض كرد: اى پسر رسول خدا! به عهد خود وفا كردم؟!

آن حضرت فرمود: آرى، تو زودتر از من در بهشت خواهى بود، سلام مرا به رسول خدا برسان و بگو كه من هم به دنبال تو خواهم آمد.

عمرو پس از شنیدن این سخنان بشارت‏آمیز به روى زمین افتاد و جان تسلیم كرد؛ سلام خدا بر او باد.

اما برادرش على كه با عمر بن سعد به كربلا آمده بود، چون برادرش كشته شد، از میان سپاه كوفه بیرون آمد و ندا كرد: اى حسین! برادر مرا فریفتى و او را كشتى!

امام حسین فرمود: من او را نفریفتم، خدا او را هدایت كرد و تو به گمراهى كشیده شدى.

گفت: خدا مرا بكشد! اگر تو را نكشم، و یا به دست تو كشته نشوم! و به طرف امام حمله كرد.

نافع بن هلال او را با ضربه نیزه بر روى زمین انداخت و یاران او آمده و از معركه بیرونش بردند و زخم‌هایش را مدوا كردند تا بهبودى یافت.(77)

وقتى كه خبر كشته شدن زهیر بن قین در ركاب امام علیه‏السلام به همسر با وفاى او رسید، به غلامش گفت: برو و مولایت زهیر را كفن كن، غلام زهیر وقتى كه بدن مطهر امام حسین علیه‏السلام را عریان در قتلگاه مشاهده كرد، با خود گفت: چگونه مولایم زهیر را كفن كنم ولى حسین علیه‏السلام را رها نموده و عریان بگذارم؟! به خدا سوگند كه چنین نكنم. پس امام را در پارچه‏اى كه همراه داشت پیچید و زهیر را با پارچه‏اى پاره كفن نمود.

10 و 11- سعد بن حارث، ابو الحتوف بن حارث(78): این دو برادر با عمر بن سعد به كربلا آمده بودند، و چون روز عاشورا شد و امام حسین علیه‏السلام ندا مى‏كرد: «الا من ناصر ینصرنا» و زنان و كودكان با شنیدن صداى امام علیه السلام شیون مى‏كردند، از دیدن این منظره، تاب نیاوردند و شمشیر به روى سپاه كوفه و دشمنان امام حسین علیه‏السلام كشیدند و آنقدر مبارزه خود را ادامه دادند تا شهید شدند.(79)

برخى نوشته‏اند كه: این دو برادر در لحظات آخرین امام و پس از شهادت اصحاب به فیض شهادت نائل آمدند.(80)

12 - نافع بن هلال: از اصحاب امیرالمؤمنین علیه‏السلام و مردى بزرگوار و شجاع و قارى قرآن و نویسنده حدیث بود و در جنگ‌هاى جمل و صفین و نهروان در خدمت على علیه‏السلام شمشیر مى‏زد، و چون امام حسین علیه‏السلام به سمت عراق آمد، نافع و سه نفر دیگر از یارانش در میان راه به آن حضرت پیوستند.

چون عمرو بن قرظه شهید شد و برادرش على بن قرظه به خونخواهى او به میدان آمد، نافع بن هلال بر او حمله كرد و او را مجروح ساخت، یارانش براى نجات او حمله كردند و نافع بن هلال با آنها درگیر شد و رجز مى‏خواند و مى‏گفت:

ان تنكرونى فانان ابن الجملى دینى على دین حسین بن على.(81)

مردى به نام مزاحم بن حریث در پاسخ او گفت: من بر دین فلان هستم!

نافع بن هلال گفت: تو بر دین شیطانى؛ و بر او حمله كرد و مزاحم خواست برگردد كه ضربه نافع به او مهلت نداد و كشته شد.

عمرو بن حجاج فریاد زد: آیا م

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 9
  • بازدید کلی : 29